خدافظ
تک تکتون خیلی عزیزید:))
ی وقتایی که پر بودم از حال بد و هیچکی نبود که حالمو خوب کنه
شما بودید:)❤️
دوستتون دارم
حیف بود که بدون خدافظی برم
برمیگردم...
امیدوارم اون موقع باشید:)
تک تکتون خیلی عزیزید:))
ی وقتایی که پر بودم از حال بد و هیچکی نبود که حالمو خوب کنه
شما بودید:)❤️
دوستتون دارم
حیف بود که بدون خدافظی برم
برمیگردم...
امیدوارم اون موقع باشید:)
ی پست دیدم تو اینستا
که عکس فوتبالیست های زن رو گذاشته بود و گفته بود فلان تیم و فلان تیم بینشون دعوا شد و اینا
اصن کاری به اون پوشش ندارم که اون بنده خدا ها مجبورن اون ریختی باشن و با اون ریخت تو اون گرما بازی کنن(به حجاب توهینی نمیکنم بلکه دارم به این اجباااااااار توهین میکنم)
شعور،زورگویی و نفهمی مسئولای این مملکت 40 ساله،خیلی وقته ثابت شده
من با شعور مردم کار دارم
کامنتارو که میخونی آتیش میگیری از این حجم بیشعوری:)
بگذریم از کامنت بعضی از مردا که گیر داده بودن به پریودی و هی باهاش ی نمکی میریختن و فکر میکردن خیلی بامزه و خفنن الان
ولیییییییی ی کامنتی دیدم واقعا بهم ریختم
ی خانومی(دقت کنید خانووووووووووووم یعنی همجنس خودمون)کامنت گذاشته که شما ضعیفه هارو چه به فوتبال؟اعصابم ندارید که
الان دیگه خیلی کم پیش میاد که مردا هم بخوان از این کلمه ی مسخره استفاده کنن
اونوقت ی زن به همجنس خودش اینو میگه...
اینا همونایین که تا ی زن موفق میبینن میگن چه خبرته حالا؟تهش که باید کهنه بچه بشوری و شوهر داری کنی
کاش منقرض شن واقعا
کاش ی روزی بیاد که اینقدررر حرص ندن
واقعا چجوری میشه که ی زن اینقدر پلید و بیشعور باشه؟
i hate him
i fell like im never going to be happy again:)
and everyday it just gets worse
and worse!
i can't miss him anymore!
i can't
i don't want to
but
...im not ok
no sorry
im not ok but its ok:)
+Why is life so boring?
I'm so tired
لباس شب هایی که سفارش داده بودیم رو آوردن
برای من خیلی اوکیه
واسه اینکه خانواده داماد مذهبین
پوشیده طور گرفتیم
برای من یقش فقط یکم بازه
برای مامانمم آستین سه ربع و ماکسیه
ولی با عکسش یکم فرق داره-_-
یکم میخواد روش کار کنه
حالا من یهو یاد زن پسرعموم افتادم
که 900 تومان واسه پیراهنش داده
الانم یکم چاق شده
براش تنگ شده:|||||
حالا هی میگه گن بپوشم یا لاغر کنم و این حرفا
بعد هی میگه دلم میسوزه آخهه این همه پول دادم مجبور شم یکی دیگه بخرم
گفتم برو بابا
فقط دلت میسوزه؟
من بودم خودمو آتیش میزدم:|||||||||||
الانم شدیدا منتظرم ببینم چیههه این لباس که این همه پولشو داده آخه://
واسه ی شب خداییش حیفه این همه پول
تازه فقط به پیراهن ختم نمیشه
حداقل 300 واسه کفشش بده
300 واسه آرایشگاهش بده
100 واسه شالش بده
عاااو مانتویی که روش میخواد بپوشه و بیاد هم هس
حالا به منم گفت بیا برو اونجا خیلی شیکه لباساش و اینا
فک کن ی درصد من بخوام این همه خرج کنم://
واسه همین خرجامم همش عذاب وجدان دارم
که الان ی سریا پول نون شبشونو ندارن و ما اینقدر سرخوشیم
دیدید قهرمانی دلبرمونو؟*_*
لعنتییی
شجاع و سیامک که اصن دیوونت میکردن![]()
![]()
اتفاقا اون شب هم ما خونه ی عمم اینا بودیم
اونجام همه استقلالی بودن جز من و بابام:|(میبینید چقده مظلومیم؟)
شوهرعمم تا اون موقعی که پرسپولیس گل نزده بود و استقلال و سپاهان زارت زارت گل میزدن هی گیر داده بود که خب پرسپولیسم میبازه و قراره ی نفر به جمع استقلالیا اضافه شه
گفتم چییییییییییشده؟
گفت قراره استقلالی شی دیگه
گفتم خااا حتما:|
خدا نکنه من استقلالی شم
حالا انگار قراره جام رو بدن دستتون که هی تندتند گل میزنید:||||||||
خلاصه که پرسپولیس گل زد و اونام گیر داده بودن آفسایده
تهش بابام گفت به درک که آفسایده:|||||||
حالا همه واسه ما کارشناس شدن:/
نیمه اول که تموم شد همه خواستیم برگردیم خونمون
عموم اینقدر عجله داشت که برگرده و باخت پرسپولیسو ببینه(
)تا دختر عموم سوار ماشین نشده بود گااااااااز داد
اونم داشت پرت میشد:|
تهش هم برگشتیم و قهرمان شدیم و حال کردیم
وسطای حال کردنمون بود که زنگ زدن گفتن یکی از اقوام چاقو خورده-__-
اصن بهم ریختیم
بابام رفت بیمارستان
دید کثافت 5 تا چاقو زده بهشششششششش
این پسره هم خیلی پسر خوبیه اصن اهل دعوا و چاقوکشی نیس
مثل اینکه رفته بود جلو چاقو خوردن یکی دیگه رو بگیره
اون روانی اینم دنبال کرد و چاقو بهش زد:||||||
حالا مامانم اون لحظه گیر داده بود با کلی گریه که برو ببین زنده اسسسسسسسست؟
گفتم مامان جان جمع کن بساطتو:|
زنده است ینی چی؟
چند تا چاقو زدن به پاش و اونام سریع دیدن و رسوندنش بیمارستان
از کدوم سمت میتونه مرده باشه؟://////
+حالا زنده است خداروشکر:D
دیشب که دیدمش دلم رفت براااااااش
هی نگاش میکردم میگفتم ینی این الان خانوم ی خونست؟
وقتی اتاق خوابشونو نشونمون داد فقط میخواستم قربونش برممممم
هی نگاش میکردم و ذوق میکردم براش
از ی طرفم هی میگفتم یعنی اینقدر بزرگ شدیم؟
مگه چقدر گذشت از اون موقعی که تنها دغدغمون این بود که موضوع خاله بازیمون چی باشه؟
اونم همیشه دخترعمو بزرگه ی منطقی بود
من پرررررررر بودم از شیطنت و اون آروم بود
هنوزم همینه...
همیشه تو خاله بازیامون اون اسمارو انتخاب میکرد:))
ولی از بعضی جهات شبیه همیم
مثلا هیچکدوممون احساساتمون رو زیاد بروز نمیدیم
ولی دیشب نتونستم
وقتی داشتیم برمیگشتیم نگاش کردم و گفتم بیا بغل...
وقتی بغلش کردم هی بغضمو قورت میدادم
بعدش خیلی مظلوم طور ازم پرسید عروسیم ایرانی؟
هستی دیگه؟
تاریخش فلان روزه
دلم بیشتر رفت برااااااش
وقتی اونجوری نگام کرد نتونستم بگم به احتمال زیاد نیستم
گفتم ببین من لباسمو سفارش دادمااا،دعا کن که باشم
امروز صبح فهمیدم که کارام کنسل شده و هستم*_*
چقدر استرس داشتم براش
بعد اون شکستی که خورد و اون همه سختی
هی میگفتم نکنه خوشبخت نباشه؟
دیشب وقتی دیدم حالش خوبه،دلم یکم آروم گرفت
فقط خدا میدونه که چقدر خوشبختیش برام مهمه❤️
+از دیشب تا حالا ی بغضی تو گلومه و هی قورتش میدم،ینی اگه خودمو کنترل نکنم میشینم ی گوشه فقططططططط عر میزنم:||||
فردا خونه دخترعموم دعوتیم
هنوز جشن عروسی رو نگرفتن
ولی خب یکسره خونه خودشونه:d
جهزیه هاشو کامل کرده
دعوت کرده بریم ببینیم
به مامانم اولش گفتم من نمیام:|
بهونه بیار که کار داره و نرسید و اینا
تو تموم زندگیم از این قضیه که جهازشونو نشون میدن متنفر بودم
خب که چیییی؟
مگه ما فضول زندگیتونیم بیایم جهزیتونو ببینیم نظر بدیم؟
واااااااه://
مامانم ی کلمه گفت دخترعموتو نمیشناسی؟
و خب راست گفت
دخترعموی من اصن اهل خاله زنک بازی نیس
از منم حساستره رو این مسائل
فقط بخاطر ذوقش و اینکه خب ما همه باهم خیلی صمیمیم اینکارو کرد
خب الانم که تصمیم گرفتم برم با مشکل حالا چی بپوشم؟ مواجهم-_-
+اوووووووو خدا کنه خواهرشوهراش نباشن که میبینمشون کهیر میزنم
عووووووق![]()
انگار یکی یهو منِ قبلی رو با تموم احساساتم کشت
نسبت به هرچیزی یا هرکسی بی حس ترینممممممممم
از هر حسی حالم بهم میخوره
حتی نسبت به حال الانمم هیچ حسی ندارم
اینارو نمیگم که بگم حالم بده
میگم که:هیچ حسی ندارم
همه چی برام بی معنی و پوچ شده
از زندگی گرفته تااااااااااا مرگ
دقیقا این حال گندم مصادف شده با این همهههههه مشغله ی کاری که نمیدونم باید به کدومش برسم
و خیلی سخته که هی خودمو کنترل کنم که به این حسم اجازه پیشروی ندم تا نرینه تو کارام
کاش یکی رو داشتم که اقلا میتونستم باهاش یکم درد و دل کنم
رفیق زیاد دارم
ولی هیچکی برام اونقدر رفیق نیس که از تموم احساساتم براش بگم و درک کنه
هنوز هیچکی اونقدر رفیق نشده که منِ خیلی ضعیف رو ببینه:))
دیشب مامانم افطاری به خانواده پدریم گفت بیان خونمون
بعد بازی پرسپولیس رو داشتیم میدیدیم
شوهر عمه و عموم خیلی استقلالین مخصوصا عموم:|
حالا وقتی هم که من اومدم طبقه بالا دیدم پرسپولیس ی گل خورده:||
خودم عصبی ترین بودم اونا هم هی میگفتن که چرا ماشین سازی اینجوری بازی میکنه؟نکنه پرسپولیس ی گل دیگه بزنه؟
سپاهان چرا گل نمیزنه؟
استقلال هم 10 درصد شانس داره ها؟
بازم همه چی دست به دست هم میده که پرسپولیس قهرمان بشه
منم از بس ناخونامو فشار دادم تو گوشت دستم که جای ناخونام مونده:|
ینی اگه رفیقام بودن ی لگد زده بودم بهشون و چند تا فحشم بارشون کرده بودم و از خونم انداخته بودمشون بیرون:|||||||||||||||||
و خب هرچی میگذره بیشتر به این نتیجه میرسم که یکی از شرط های ازدواجم این باشه که شوهرم پرسپولیسی باشه
واگرنه این زندگی دوامی نخواهد داشت:d
+دیشب که دیدم ی سریا روزن یهو امروز صبح دلم خواست روزه بگیرم
بعد که یاد فشار کارام و غش و ضعف بعدش افتادم ی لعنت بر شیطونی فرستادم و رفتم ی لیوان آب خوردم:||||||||
احتمالا اون دوتا شب قدر رو روزه بگیرم
ی پسری هس که خیلی باهم رفیقیم
ولی اون یکی رفیقم(دختره
) گیر داده که چرا نمیفهمی از طرز صحبتاش که دوستت داره و اینا
هرچی هم به رفیقم میگم که اگه چیزی بود میگفت و اینطور نیس اصن
میگه چون تو اصن نمیبینیش چیزی نمیگه که رفاقتتون هم بهم نخوره
و چندتا از رفتاراش و چتاش رو مثل زد که دوزاریم افتاد:(
راستش خودمم قبلا شک کرده بودم ولی بازم خودمو میزدم به نفهمی
جلوی رفیقم بازم انکار کردم
ولی عین سگ ترسیدم که نکنه راست بگه:(
تصورشم وحشتناکه...
نمیخوام رفاقتمون خراب شه:(
حیفِ اون واقعا...
کاش یکی بره یقشو بگیره و بهش بگه الکی خودتو تباه نکن
همچین آدمی ارزششو نداره اصن
این دختره کلا لاشی پسنده
به هرکی که مغرور و عن و عوضیه علاقمند میشه
با پسرای خوب دورشم فقط رفیقه
همینقدر بی لیاقت:))
فکر میکنن خودمو عن میکنم...
ولی واقعا لزومی نمیبینم با پسرایی که شناخت زیادی ازشون ندارم جوری هر و کر راه بندازم که صدام تا دو طبقه بالاتر بره
من اوکیم...
ولی با کسایی که میشناسمشون
نمیفهمم که چرا نمیتونن درک کنن این حرفامو:||
گاهی وقتا اگه رفیقات رابطه اجتماعیشون خیلی خوب باشه ی معضل میشن واسه تو:/
اه اه
هنوزم یاد خنده های بلند رفیقم میوفتم حالم بد میشه
چه لزومی داره با هر پسری که از راه رسید بلند بلند بخندی و هی شوخی کنی اخه
هرچی فکر میکنم نمیتونم خودمو قانع کنم که از جمعشون جدا نشم:|||
بذار فکر کنن خیلی مغرور و عنم
اصن آره من مغرورم،خب که چی؟:|
من که نباید خودمو مجبور کنم که بر خلاف میلم عمل کنم
اه چندشا-_-
پ.ن:هنوز برنگشتم ایران ولی وقتی الان تنهایی رو به اون جمع عن ترجیح دادم وقت میمونه واسه بلاگفا^_^
کاش یکی بیاد این حجم از غمو از وجودم بکنه بندازه دور
دارم دق میکنم...
جدی جدی دارم دق میکنم-_-
پ.ن:کامنتا رو وقتی برگشتم ایران تایید میکنم،الان اینقدر کار و دغدغه ی مزخرف دارم که هیچ تمرکزی ندارم:))
یه دختر نمیتونه دوستت داشته باشه
بعد دوستت نداشته باشه
بعد دوباره دوستت داشته باشه!
یه دختر فقط میتونه
دوستت داشته باشه
دوستت داشته باشه
دوستت داشته باشه
و بعد
دیگه هیچوقت دوستت نداشته باشه!
+خب بذار بگم از عنتربرقی
چقدرر این چندروز میخواستم بیام و همه حسامو بنویسم ولی اینقدر درگیری و کار داشتم وقتشو نداشتم
خب منم دقیقا به نقطه ی آخر رسیدم
بی حسی مطلق;)
به دوست دخترشم چراغ سبز دوستی رو دادم که بفهمه از جانب من دیگه هیچ مشکلی نیس
درسته که من بخاطر عنتربرقی باهاش مشکل نداشتم
ینی داشتماااا
ولی به خودم این اجازه رو نداده بودم که به این دلیل باهاش بد بشم
با اینکه از درون پر بودم از حسرت بازم باهاش اوکی بودم و حتی یذره هم بهش بدی نکردم و خیلی جاها هم بهش کمک میکردم
ولی اون کسی بود که یجوری برخورد میکرد که انگار هووشم
منم انگار دلم منتظر بهونه بود
بعد از چندبار دیدن رفتاراش،مثل خودش شدم
ولی خب الان میخوام تمومش کنم
دیگه عنتربرقی به حدی ارزشش برام کم شده که نمیتونم بخاطرش با کسی بد باشم...
یادمه که یبار گفته بودم تموم شده ولی چرت گفته بودم
خودمم میدونستم دارم چرت میگم ولی گفتم که تلاش کنم که بشه ولی اون موقع نشد...
الان شد:))
نمیدونم،اینکه میگن عشق فراموش شدنی نیس شاید درسته و من عاشق نبودم
ولی اگه عاشق نبودم چجوری 5 سال تموم حالم بخاطرش بد بود؟
چجوری اونقدر دق کردم براش؟
چرا وقتی حالش خوب بود،حالم خوب بود و وقتی ناراحت بود پر از حس بد بودم؟
حالا بیخیال
مهم الانه که واقعا تموم شده
شاید ی روزی برگرده
و من امیدوارم نرسه همچین روزی...
چون حالا دیگه بیخیال شدنشو یاد گرفتم;)
اما خب این دلیل نمیشه که بخوام برم تو رابطه ای یا هرچی...
میخوام ی مدت کلا دور باشم از این بحثا
از هر بحثی که به وابستگی به جنس مخالف میرسه
این حس رهایی که الان دارم رو خیلی دوس دارم
نمیخوام از دستش بدم
چقدر وب حالت دپ گرفت:d
بذارید چند تا خاطره تعریف کنم بشوره ببره
چند شب پیش که رفیقم پیشم بود اینقدرر خندیدیم که نگو
یهو من گفتم برم نمازمو بخونم و اینا
اگه گفتید ساعت چند؟
ساعت 12 شب😂
میدونم ی کوچولو دیر شده بود:d
واسه همین قضاشو خوندم
رفیقمم پشماش ریخته بود از نماز خوندنم...
گفتم چندوقتیه سعی میکنم بخونم ببینم چی میشه
بعد یهو وسط نمازم دیدم هار هار داره میخنده
تموم که شد بهش گفتم مگه مریضی؟:|
خاطره ی دوسال پیش رو یادش اومده بود
ما دوسال پیش رفته بودم ی شهری
بعد میخواستیم سوئیت بگیریم
اون موقع هم تایمش دقیقا با استیج و اینا یکی بود(چقدر یاشار و نیکیتا رو دوس داشتم)
این رفیق منم هی میگفت خدایا ده تا صلوات نذر میکنم سوئیتمون ماهواره داشته باشه
هی هم تند تند صلوات میفرستاد و میکوبید به پهلوی ما که شما هم بفرستید![]()
ما هم پوکر نگاش میکردیم:|
بعد میگن اعتقادات جوونا از بین رفته:||
تهش هم ماهواره نداشت و با کلی دردسر و اینترنت ضعیف آنلاین میدیدیم:((
چند وقت پیش هم با بچه ها بودیم ی جایی بعد پسرا از ما جدا شدن که برن اتاق که یکم مشروب بخورن و اینا
دیدم فردا صبحش عنتربرقی داشت راجب ماه رمضون و اینکه روزه میگیره در هر شرایطی صحبت میکرد:||||
(خانواده عنتربرقی خیلی مذهبین)
یکی دیگشون هم چند وقت پیش میگفت بعد چند ماه سینگل بودن دقیقا روز 22 بهمن به نیت خمینی رل رو زدیم رفت![]()
اینقدررر از این ماجراها دارن که هردفعه موجبات شادی رو فراهم میکنن
اصن اون ریشه اعتقاداتشون هلاکت میکنه![]()
+الکی مثلا من خوبشونم و هیچوقت از این سوتی ها ندادم![]()
حالم از طرز فکرای دهاتیشون بهم میخوره
#متاسفم از اینکه تو کشوریم که اکثر مردم مثل عقب مونده ها فکر میکنن
دختر باید خفه خون بگیره
دختر باید پوشیده بپوشه مردا تحریک نشن
دختری که قبل از ازدواج به خودش برسه سر و گوشش میجنبه
دختر مجردی که تنها بره این شهر و اون شهر معلوم نیس چه غلطی میکنه
رژش اگه یکم پررنگ بشه ینی داره جنده بازی درمیاره
هر گوهییییییییییی که دلتون میخواد بخورید
هر زری که دلتون میخواد پشتم بزنید
به عنمم نیستید
من هرجور که عشقم میکشه زندگی میکنم
خودتونو جر هم بدید به هیچ جام حسابتون نمیکنم
اصن من جندم...
من عوضیم...
من جلفم...
خیالتون راحت شد؟
حالا سرتونو از تو زندگی من بیارید بیرون و اینقدر گوه خوریمو نکنید
د آخه بدبختا منی که تو کل زندگیم نذاشتم کسی ازم سوءاستفاده کنه خرابم یا اون دختراتون که جلوتون شالشونو میکشن جلو و سادن ولی پشت سر به هرکی از راه میرسه سرویس میدن؟
من خرابم یا اون دختراتون که محرم ادا خوبا رو درمیارن و مثلا خدمت امام حسینو میکنن ولی با پسرا لاس میزنن و واسه خودشون دوس پسر جور میکنن؟
جمع کنید این بساطتونو بابا
بی خاصیتای مزخرف
گناه من اینه که دورویی بلد نیستم؟
کی به شما و عقایدتون بی احترامی کردم که الان اینقدر اذیتم میکنید؟
خودم کم بدبختی دارم این حرفاشونو هم باید تحمل کنم
دیگه دارم دیوونه میشم
دیروز روز وحشتناکی بود
وحشتناااک
دیشب یک ساعت تمام در اتاقمو بسته بودم و ی گوشه تو خودم جمع شده بودم و فقط گریه میکردم
مامانمم غصش گرفته بود ولی بهش گفتم نیا تو اتاق،شام هم نمیخورم:)
وقتی اومد اصرار کنه گفتم میتونی ی ساعت بذاری تو حال خودم باشم؟دیگه دق دادی منو
خسته شدم از بس برات خوشحال بودم تا هی غصه نخوری که دخترم افسرده است یا ناراحته
بغض کرد و رفت بیرون:))
گوشی خودمو که پرت کرده بودم ی گوشه و سایلنت بود
یکی از پسرا که در جریان اون حال بدم بود زنگ زد به مامانم و مامانم گفت حالش بده داره گریه میکنه
وقتی اومد تو اتاق گوشی رو بده بهم دیدم خودشم داره گریه میکنه و هی فین فین میکنه
اولین بار تو زندگیم بود که نسبت به گریش هیچ واکنشی نشون ندادم
اینقدر پر بودم که نمیتونستم به این چیزا اهمیت بدم
با اون دوستم حرف زدم
ادعا میکرد درکم میکنه ولی نمیکرد:))
هیچکی نمیتونه درکم کنه....
این چند وقته سعی کرده بودم انرژی منفی رو از خودم دور کنم
حتی نماز میخوندم:))
منی که اصن حس و حال این کارا رو نداشتم نماز ظهر و شبمو مرتب میخوندم
میگفتم بذار یکم بنده خوبش باشم ببینم بالاخره نگام میکنه؟
نگام نکرد:)
دیشب زد به سرم که بیخیال همه چی بشم
بیخیال خودم شم
ولی بازم جراتشو نداشتم
دارم دق میکنم دیگه
+نمیخوام با حال بد کامنتاتون رو جواب بدم:)❤️
بهتر که شدم تایید میکنم
حالم بده مثه کسی که گریه کرد اما اشک نداشت
مثه کسی که تنها نبود اما هیچ کسی رو نداشت
حالم بده مثه کسی که درد کشید اما دم نزد
مثه کسی که تو این زندگی مرد و حرف نزد
حالم بده غم دنیا تو قلبمه
حس میکنم تو زندگیم بدجور درد اومده
حالم بده همه فکر میکنن خوبم ولی
این روزگار لعنتی هر روز زخمم زده
حال من شبیه یه درخت پژمرده است
مثه کسی که میخنده ولی از تو افسرده است
مثه سکوت بعد طوفانم مثه غروبم سرد:))
+(مثل کسی که میخنده ولی از تو افسرده است)
این تیکه اش قشنگ و دقیق ،منو توصیف میکنه:)