حقم نیس خو:(

سلااام غصه نخورید من اومدمممم*_*

(کدومتون بود که غصه خوردنشو تکذیب کرد؟)

دیروز رفتیم برف بازی و به شدتتتت خوش گذشت^^

شب هم رفتیم خونه ی رفیقم که از اقوام نزدیک هم هستن:d

و من سر ی چیزی ناراحت و عصبی شده بودم و قیافم خیلی مظلوم طوری شده بود از همون قیافه ی چرتم عکس گرفت و با ی متن چرت تررررر استوری کرد-_-

کلیییی هم هی ریپلای میکردن و  میخندیدن و من حرص میخوردم-_-

این که قبلش کلی اذیتش کردم و تا میرفت استوری بذاره نمیذاشتم و هروقت استوری میذاشت استوریشو حذف میکردم و گوشیشو ازش کش میرفتم دلیل نمیشه که این کارو بکنه:(

حالا به دخترشم یاد داده بود که بیاد پیشم بهم بگه حقته حقته:/

بی تربییییییت(با لحن نقی در پایتخت خوانده شود)

راستییی تا حالا شده ی آهنگ گوش بدید بعد ی تیکش از ذهنتون بیرون نره و هی ناخودآگاه بخونید؟
بعلههه که شده برای کی از این اتفاقا نیوفتاده؟

منم هی دیشب بلند بلند میخوندم:تو که رفتی من دق کردم دو سه شبی هم هق هق کردم

و تمام سعیم رو میکردم با همون لحن ناراحت بخونم:d

حالا بابام هی میومد نگاه میکرد و با خنده میگفت کدوم آشغالی جرات میکنه کاری کنه که تو دق کنی؟

و من دوباره شروع میکردم به خوندن این تیکه

+به احتمال زیاد از این به بعد کمتر میام چون کلی کار سرم ریخته-_-

استررررس داره خفم میکنه

 

همونی که میخواستم^^

پی دی اف کتاب مرد در آینه رو گیر آوردم:)البته با فیلتر شکن

 

قضیه جالبه برام واقعا:d

خوبم فقط قلبم داره چرت میگه دوباره...

شده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
پشت یک قلب به ظاهر خوش و یک خنده ی تلخ
شده زنجیر کسی باشی و قسمت نشود؟
در میان تپش آینه پنهان شوی و
روح و تصویر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی با همین ظاهر شاد
تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده آزاد و رها باشی و تا عمق وجود
رام و تسخیر کسی باشی و قسمت نشود؟
می شود با همه ی ریشه و رگهای تنت
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟

# داریوش _ کشاورز

 

دلم میخوااااااااااااااااد:/

همینجور اتفاقی تو ویکی پدیا راجب صادق قطب زاده خوندم

تا امروز نمیشناختمش ولی برام جالب بود...

دوست دارم بفهمم شخصیتش سیاه بود یا سفید!!

شایدم خاکستری:))

آدمی که خودش یکی از موافقای انقلاب بود و کمک کرد به انقلاب یهو عوض میشه و به جرم توطئه علیه حکومت جمهوری اسلامی اعدام میشه

دلم میخواد کتاب مرد در آینه رو بخونم یعنیییی خیلی دلم میخواد

نامزدش بعد از مرگش نوشت این کتابو

ولی وقتی سرچ کردم اکثر سایتایی که راجب این کتاب بود فیلتر شده بود

و خب میدونستم که تو ایران قطعا نیست این کتاب-_-

هرچی که مضره سانسور میشه دیگه

ولی بالاخره کتابشو گیر میارم چون خیلیییی وسوسه شدم برای خوندنش

+نامزدش تو کتابه نوشته قبل از اینکه دستگیرش کنن امکان فرار از طریق بلوچستان رو داشته ولی این کارو نکرد و خودش رو مسبب و مسئول انقلاب میدونست!!

++به خاطر این پستم منو نکنن تو گونی صلوااات

+++کتاب becoming میشل اوباما رو هم هروقت حسش بود میخوام بخونم چون تعریفشو شنیدم:d

++++چه کتابخون شدم من یهو

عای ام خود عن کن:d

دیشب مهمونی خانوادگی بودیم

و من در بی حوصله تریییین حالت ممکنم بودم:d

شدیدا خورده بود تو حالشون و هر دو دقیقه یکبار ی نفر میومد میپرسید چته؟چرا رو فورم نیستی؟

دیوونه ها اولش میگفتن میخوایم پانتومیم بازی کنیم بعد یهو جوگیر شدن گفتن مسابقه بذاریم دو نفر باهم برقصن بعد هرکی خوشگلتررر رقصید برنده است  و با یکی دیگه میرقصه

بعدم شروع کردن آهنگ خوندن و جیغ و دست و...

اونم کجا؟تو حیاطططط:/

خداروشکر همسایه های پایه ای دارن واگرنه زنگ میزدن تیمارستان بیان جمعشون کنن:d

البته منم چون بی حوصله بودم هی میزدم تو حالشون واگرنه از من بعیده که اینجور وقتا جوگیر نشدم

از مردا هم نگم که پوکر شده بودن کلا

حالا بعدش همشون نشستن ی گوشه شروع کردن از شیطنت ها و دوست پسراشون تا عاشق شدن و اینا میگفتن

کلا از وقتی تصمیم گرفتم دیگه به عنتر برقی فکر نکنم همه چییی دست به دست هم داده که یادش بیوفتم...

یکیشون هم با ذوق داشت تعریف میکرد که من اول عاشق شوهرم شدم و اون اصن تو این فازا نبود و کلا احساسم یکطرفه بود بعد یکبار خودمو زدم به غش کردن و پرت شدم بغلش و...

منم که هم بغضم گرفته بود اون موقع به خاطر بحثشون هم اعصاب نداشتم هم خندم گرفته بود ولی در کل پوکر زل زده بودم بهش

داشتم فکر میکردم ی شب نتونستم تظاهر کنم به شاد بودن اینا ضدحال خوردن و از دیشب تا همین حالا همشون 100 بار میگن چته چته چته فکر کن اگه همیشه بخوام احساس واقعیمو به بقیه نشون بدم چی میشه-_-

فقط بذارییید بررررررررررررررررم من:(

دلم برای آخرین مسافرتم با دوستام تنگ شده

اینقدرررر خوش گذشت که هرچی بگم کمه...

این روزا خیلیییی مزخرفن:(

دوستم پی ام داده جمعه بیا بریم فلان جا...

جمعه احتمالا برف میاد آخه

میخواستیم با مامانم اینا بریم برف بازی-_-

حالا شاید پنجشنبه رفتیم برف بازی و جمعه رفتم باهاش شایدم حوصلشو نداشتم:d

اگه بعد از ظهر هم حوصله داشتم میرم باغ شب برمیگردیم دیگه

+دقت کردید الان مشکل اصلی این حوصله ایه که ندارم؟

++چندماه دیگه احتمالا با رفیقم میرم ترکیه

البته اگه کارام خوب پیش بره

میدونم خیلییی خوش میگذره...

هروقت هم میرم ترکیه فقط درحال شکلات خریدن و شکلات خوردنم لعنتی شکلاتاش خیلی خفنن

+++گفتم ترکیه یاد پایتخت افتادم چقدرررر خوبه لعنتییی

آلوچه میخوام:(

گفتم که مامان اینا میخوان برن باغ؟

صبح رفتن و منم نرفتم باهاشون:d

از صبح تا حالا تنهام و اصلا هم بهم بد نگذشته

بابام گفت فردا غروب بیا منم گفتم ببینم چی میشه

آخه ایران بازی داره فردا و میخوام در آرامش کامل بازیشو ببینم:/

+الانم در کمال خونسردی دارم آهنگ گوش میدم و وویس میدم به رفیقم و کلی خرت و پرت از پاستیل و ترشک و شکلات گرفته تا چیپس و پفک و کرانچی جلومه^^

و بعدش هم اگه فیلم ترسناک باحالی پیدا کردم میبینم

مشخصه چقدر داره خوش میگذره؟*_*

من میخوام بهش فکر نکنم اتفاقات نمیذارن-_-

رفیقم از یکی خوشش میومد

بعد یبار که یکی از  اطرافیان عنترش فهمید رفت به طرف گفت

بعد یارو هم جوگیرررر اومده  رفیقمو پیداش کرده که بهش جواب رد بده:/

خیلی به رفیقم برخورد!

حالا 2/3 سالی گذشته...

امروز طرف اومد به رفیقم پیشنهاد داد و رفیقم همون موقع بدون فکر گفت نه

راستش فکر نمیکردم اینقدر سریع بخواد جواب بده و اصن فکر نکنه...

ولی لابد اون روز خیلی به غرورش برخورد و حالا خواست جبران کنه!!

همون موقع داشتم به خودم فکر میکردم

اگه همچین اتفاقی برام بیوفته و دوباره برگرده جوابم نه هست؟

و به این نتیجه رسیدم که جوابم نه هست امااا اینقدرر قاطع نیست و با خود خوری و زوره:))

+تو نصف وویسایی که واسه رفیقم میفرستم تیکه است به دوس دختر عنتربرقی...
نه بخاطر اینکه دوست دختر عنتربرقیه!!تو این قضیه عنتر برقی رو مقصر میدونم:))

چون کلا دختر خوش گذرونیه و تا حالا با هرکی که از راه رسیده دوس شده و تو خوابشم نمیدید هیچوقت عنتر برقی بهش پا بده و همیشه به همه میگفت( عنتر برقی فلانی(من) رو دوست داره؟خیلی پولداره و از خدامه که تورش کنم)

از وقتی این حرفاشو شنیدم حالم ازش بهم میخوره...

++همیشه از کسایی که همه چیز شخص مقابل رو تو پولش میدیدن بدم میومد-_-

یادمه وقتی به مامانم گفتم عنتر برقی رو دوست دارم اولین سوالی که ازم پرسید این بود که:مطمئن باشم به خاطر پولش نیس این حرفت و فقط خود خودشو دوست داری دیگه؟

کاش اون موقع بهش میگفتم این عنتر برقی لیاقتش اونایین که پولشو دوس دارن و تو غصشو نخور

 

قلب زبون نفهم

امروز از اون روزایی که قراره دلتنگی دیوونم کنه:))

 

باید سعی کنم خودمو با چیزای مختلف سرگرم کنم-_-

حالم خوبه هااااا ولی هی خاطره ها میان جلو چشمم...

درست میشه یکم بگذره عادت میکنم

 

 

کاش اینقدر خر نبودی:))

اینی که دارم مینویسم رو نمیخواستم بنویسم

 

 

یعنی میخواستم ی جوری پیش خودم وانمود کنم که برام مهم نیس

ولی آدم خودشو که نمیتونه گول بزنه میتونه؟

پ.ن:رمز داره بخاطر همون بحث ترس از آشناها و...:))

 

ادامه نوشته

هیچ:/

امروز غروب  یا فردا مامان اینا میخوان برن باغ

خیلی دلم میخواد برم ولی اصن حال ندارم-_-

چرا  اینجوری شدم جدی؟:/

من عاشق باغ بودم و هروقت که میتونستم اونجا پلاس بودم-_-

حالا ببینم تا اون موقع حسش هس یا نه

 

+دلم ی اتفاق جذاب میخواد که این بی حوصلگی و کلافگی رو بشوره ببره

میرزا جونم:))

همونطور که گفته بودم مادر جان داره میرزا قاسمی درست میکنه*_*

من از سیر متنفررررم ولی میرزا قاسمی تنها غذاییه که با سیرش مشکلی ندارم:))

 

+عااااو دلم برای گیلان تنگ شد یهو

بعد از مازندران گیلان رو خیلیییی دوست دارم*_*

جفتشون عشقن

++آقاااا چقدر این شمالی بودنم رو دوس داااارم*_*

یهو فاز شمال پرستیم گل کرد:d

عنوانی موجود نمیباشد:d

2 ماه دیگه که یکم بیکار تر شدم میخوام برررر کتاب بخرم و فقططططط کتاب بخونم*_*

ولی ی چیزی که هست اینه

من تا حالا کتاب هایی که خریدم اکثرا ایرانی بودن و رمان بودن

ولی این سری دلم نمیخواد ایرانی بخرم:))

یا اگر ایرانیه میخوام ی چیز خیلی خوبی باشه نه مثل بقیه رمانا-_-

میشه معرفی کنید؟

Asian cup2019

گلللللللللل😍😍😍

 

‏+الان که ویتنام داره با ۱۱ نفر دفاع می‌کنه، ما می‌تونیم احساس تیم‌هایی که تو جام‌جهانی جلومون بازی می‌کردن رو درک کنیم:d

++راستی صحبت های این ده نمکی رو برای بازی با یمن شنیدید؟:d

یکی بره ازش بپرسه با توجه به جنگ ویتنام،چند تا بهشون بزنیم خوبه و عیب نداره؟

+++اگه از کیروش عن حالم بهم نمیخورد بیشتر از اینا با تیم ملیمون حال میکردم-_-

تموم شد...

تصمیمم رو گرفتم:))

 

بالاخره میخوام خودمو از این سردرگمی نجات بدم

دیگه نمیخوامش

همییین!!

هنوز دوستش دارم ولی به نظرم دیگه زیادی بهش فرصت دادم

از همین الانی که این تصمیم رو گرفتم دیگه حق نداره بخواد برگرده و اگه برگرده بخششی در کار نیس:))

اونقدری این روزا مشکل دارم و حالم از زندگی بد هست که بتونم تموم نفرتم رو سر اون خالی کنم و از زندگیم بندازمش بیرون...

باید این دندون لق رو کند

من اونقدررر تو زندگیم قوی بار اومدم و سختی کشیدم که از این مرحله به راحتی میتونم عبور کنم:))

روزی که کاملااا فراموشش کردم و برام هیچ ارزشی نداشت میام دوباره تو وبم مینویسم

امیدوارم زودتر این اتفاق بیوفته...

I'm loading...

دارم تغییر خودم رو حس میکنم...

 

منی که همیشه پرانرژی بودم و هی میخندیدم

حالا اکثر وقتا حالت خنثی دارم و عصبیم

نه که بخوام بگم اصن نمیخندم:))

چراااا هنوزم خوبم،میخندم،شادم

ولی خیلیییی احساسات درونیم عوض شده...

ی چیزی داره از درون ذره ذره لهم میکنه

این حرفا رو از رو غم و ناراحتی و... نمیگماااا

دارم خودم رو تو این روزا توصیف میکنم:))

نمیدونم چمه ولی انگار ی منه جدید داره لود میشه...

نسبت به اطرافیانم هی روز به روز دارم سردتر میشم

از خیلیا بدم اومده...

بخاطر ی سری اشتباهاتی که قبلا ها راحت میبخشیدم الان دور اطرافیانم رو خط قرمز میکشم

میترسم از روزی که علاقه ای که به اون دارم هم از بین بره:))

اونوقته که دیگه هیچووووقت نمیتونه بیاد تو زندگیم چون دیگه برام تموم میشه...

چند ساااال گذشته اما از علاقم بهش کم نشده ولی با شرایطی که الان دارم و مهلت اون که داره تموم میشه بعید نیس دور اونم ی خط قرمز بکشم و از زندگیم بندازمش دور:))

+بازم تکرار میکنم،حرفااام اصن حس و حال غم نداره و الان حالم خوبه:d

آششش*_*

چند روزی بود دلم آش رشته میخواس

دیشب خاله مامانم یک قابلمه آش داد بهش*_*

امروز صبح هم مامانم رفت جشن دندون یکی از بچه های فامیل

منم اصن حوصله نداشتم و نرفتم

و از اونجایی که حسش نبود چیزی درست کنم الااااان دارم آش رو گرم میکنم و بوی آش رشته پیچیده تو خونه و من دلم ضعف میره^^

به جز آش رشته میرزا قاسمی هم خیلییی دلم میخواد:d

خودمم بلد نیستم درست کنم:(

به مادر جان باید بگم هروقت که حسش اومد درست کنه-_-

شکمو هم خودتونید

+زنگ بزنم به مادرم ی تعارف بزنم که چیزی درست کنم یا نه

به احتمال زیاد میگه نه:d

برم قرصامو بخورم:d

امشب عمم اینا خونمون بود و طبق معمول خیلییی خوش گذشت:)))

حوصلمون سر رفته بود یهو سر ی قضیه ای با دختر عمم رفتیم تو این سایتای اسم،که اسم هارو ببینیم

در این حد شادیم ما:d

عجبببب اسمای چرتی داشت ینی بعضی اسم هارو میدیدیم هنگ میکردیم-_-

به عمم میگفتم من خررررر بی کلاس تو بگو اینارو شنیدی آخه؟تو بگو اینو کدوم باکلاس عاقلی انتخاب میکنه؟:/

دیگه بعضیا همینجوری دستشونو میزنن به کیبورد هرچی نوشته شد رو میذارن اسم بچه تهشم ی معنی چرند میدن بهش

حالا بیخیال عقل ندارن راحتن دیگه

آقااااا من انتخاب کردم اسم بچه هامو،از همین الانم دلم داره ضعف میره واسشون^^

درحدی ذوق کردم واسشون که همین الان میخوام شوهر کنم اصن

دیوونه ی الکی خوش هم خودتونید:d

+عهههه اسمشون رو نگفتم ک

مانا،مانلی،مهرسام😍

قشنگه نهههه؟مامان فداشون^^

++بعلهههه که اسم هارو خودم انتخاب میکنم و ربطی به باباشون نداره:/

ناسلامتی من قراره 9 ماه اذیت بشم و هیکلم خراب بشه و درد بکشم و بچه بزام:||

میشه بگید؟؟

میشه چند تا فیلم طنز ایرانی معرفی کنید؟؟

 

+میخوام با خانواده ببینم واسه همین ایرانی مطمئن تره:d

فیلم های خارجی طنز هم که ماشالله

++این لپتاپ قدیمیم مشکلش اینه که وقتی میخوام چیزی دانلود کنم ارور میده:(

با گوشیم دانلود میکنم بعد میریزم تو لپتاپ:||

بدبختیمو ببین توروخدا

کلپچ:/

عاقاااا این دوستامون ی پسر دارن عاشق کله پاچه است...

 

یبار میخواستیم بریم شام بخوریم و خیلی هم گشنمون بود بعد من گفتم بریم فست فود یا اکبر جوجه اون گفت بریم کله پاچه

حالا قیافه ی من شده بود

قیافه ی اون شده بود

منم تا اومدم اعتراض کنم همچین چشماشو مظلوم کرد و اسممو صدا زد من دیگه دلم نیومد بگم نه-_-

کلا همه از این اخلاقم سوءاستفاده میکنن:/

چشمتون روز بد نبینه تا رفتیم تو این طباخی(همین بود اسمش؟)

اینقدرررر بوی گند میداد که من بزور جلوی خودم رو گرفتم عوق نزنم و به بهونه ی دست شستن رفتم دستشویی که یکم به خودم مسلط بشم-_-

همچیییین با عشق کله پاچه میخورد که نگو:/

کلا شده بود این

بعد اینو اگر ببینی اصن باورت نمیشه که کله پاچه دوس داره...

آخرشم من یذره بزوووووور خوردم و واسه منم بقیه خوردن

+البته من هروقت مادربزرگم اینا درست میکنن میخورم...درسته که دوس ندارم اما به زورم که شده میخورم ولی تو طباخی اصن بو و جوی که داشت باعث شد حالم بد شه

++با این متنایی که من تو اینستا و تلگرام میبینم که هی میگن دختری که کله پاچه میخوره 1-0 از بقیه جلوتره و چمیدونم زن زندگیه و... از خودم نا امید میشم:/

ولی داستانش مثل همون متنایی بعضیا میذارن پروفایل که میگه خوشبختی یعنی اسم شوهرت مرتضی باشه

بدبختی داریم ما:\

نمیفهمم چرا هروقت ماسک میزنم صورتم میخاره:/

 

الان داررررم نابود میشم و نمیتونم دست بزنم به صورتممم-_-

یکیییی به دادم برسه این همه خارش رو کم کنه

بهش بگید نیم ساعتی منو فراموشم کنه:(

+سرعت اینترنت انگشت  وسطی مبارکشو کرده تو چشمم اینقدر که گنده:/

 

دارم حرف میزنم:/

ی رمان آنلاین دارم میخونم یعنیییی اینقدر نویسندش باحال مینویسه که من وقتی میخونم دلم میگیره:(

شخصیت پسره رو که میبینم یاد شخص مورد علاقه خودم میوفتم...

میتونم بگم که شخص مورد علاقه ی من حتی از اونم مغرور ترررره:(

پسره ی عنتر بی خاصیت:/

اه اه اه

بی لیااااقت

اعصابم خرد شد اصن:\

ی زمانی هرکی بهم میگفت اون مغروره خندم میگرفت آخه واسه من که مغرور نبود:(

اصن بی لیاقت منمممم-_-

عاااو دیشب خواب دیدم مادربزرگم زبونم لاااااااااااال فوت شده

اینقدرررر گریه کردم تو خواب:(

کاش قبل از اینکه عزیزام چیزیشون بشه من بمیرم...

میدونم خودخواهیه ولی واقعا تو این مورد خودخواهم چون اصلا طاقتشو ندارم-_-

دیگه چی میخواستم بگم؟:d

آهاااا میخوام لقب بذارم^_^

از این پس به جای جمله ی تهوع آور فرد موردعلاقم

از کلمه ی عنتر برقی استفاده میکنم

خوبه نه؟*_*

+همه عشقی که بهش دارم تو این کلمه هست
قدر من و احساسات لطیفم رو نمیدونه که

من عکسامو موخوااام:(

لپتاپم دیشب ترکیییییییییید

 

البته ترکیده بود و میخواستم بهمن یکی دیگه بخرم ولی اون بی معرفت خیلی زودتر من رو ترک کرد:(

فعلا با لپتاپ قدیمی که داشتم میگذرونم تا بهمن...

با این وضع دلار کلا زورم میاد چیزی بخرم:/

ولی چیکار میشه کرد؟-_-

حالا من غصه ی عکس و فیلمایی که تو لپتاپم بود رو دارم...

اونااا به درک هرچی عکس با اون رفیقم که فوت شده رو داشتم تو اون لپتاپمه-_-

سرمو به کجا بکوبم آخههههههه؟

+راستی پست قبلی رو پاک کردم چون هر لحظه که میدیدمش عصبی میشدم ترجیح دادم نباشه تو وبلاگ

قرتی بازی:d

http://s8.picofile.com/file/8348175876/%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88_%D8%AC%DB%8C%D9%86.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8348175918/%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88_%D8%AC%DB%8C%D9%86_2.jpg

ی همچین مدلایی رو با رفیقم میخوایم ست بگیریم:d

فقط هنوز درگیر اینم که با چه رنگی ست بشه قشنگتررره؟

چون لی با رنگ های زیادی ست میشه...

قشنگه؟*_*

+امشب باید برم ی جایی ولی قیافم به گوه کشیده شده-_-

دو هفته ای میشه که دست به صورتم نزدم:|

چون جای خاصی نمیرفتم میگفتم حال ندارم درد بکشم وقتی خونم:d

دیشب هم سرزده مهمان داشتیم و من کلی به خودم فحش دادم به خاطر این تنبلیم

کلا دقت کردید اینجور وقتا تعداد مهمان هایی که برات مهمه جلوشون خوب باشی زیاد میشه؟:|

++موهای جلومو کوتاه کردم و حس میکنم خیلی بهم میاد و باهاش شدیدا حال میکنم*_*

ولی رفیق عنترم زده تو حالم میگه مدل قبلی بیشتر بهت میومد:/

حرفی ندارم:/

یکی هس 133 باره تا حالا اومده وبلاگم ولی کامنت نذاشته!!
زیبا نیس؟:d

 

مادر جان:d

مامان من طوریه که اگه حرف هم نزنم میفهمه چمه

یادمه وقتی که عاشق شدم اومد بهم گفت خب طرف کیه؟منممم پوکر شده بودم  بعدش گفت من از چشات میفهمم و الکی سعی نکن منو گول بزنی و از اونجایی که میدونه رو قهر کردنش حساسم  با کلی تهدید مجبورم کرد سفره دلم رو پیشش وا کنم:d
بعد دوسااال دوباره بهم گفت عاشق شدی؟ چندروزی که برگشتی خونه دلتنگی تو چشات داد میزنه و من همچناااان پوکر بودم

درسته بهش گفته بودم که کیو دوست دارم ولی هیچوقت به روم نمیاورد که معذب نشم واسه همین فکر میکرد دیگه اون حس و حال عاشقیم پرید:d
ولی وقتی که فهمید هنوزم عاشق همون شخصم شروع کرد غر زدن که این همههه پسر من موندم تو اون تحفه چی دیدی هنوزم دوستش داری و جرات داری جلوی من ادای دخترای شکست عشقی خورده رو دربیار و...

وقتی هم بهش قضیه لج و لجبازیمون و دوست شدنش با یکی دیگه رو گفتم هی راه میرفت غر میزد و حرص میخورد

به جای اینکه اون به من دلداری بده من داشتم بهش دلداری میدادم که بیخیال ولش کن عیب نداره

اونم هی میگفت پس چی که بیخیال؟اصن لیاقت تورو نداره

تو احمقی من که احمق نیستم بهتر از اون واست ریخته

پسره ی بی لیاقت چهار روز دیگه که دلش تنگ شد و آتیش لجبازیش خاموش شد حالیش کن:|

و من همچنااااان داشتم بهش دلداری میدادم و میگفتم ااا مامان یعنی چی که لیاقتمو نداره؟چی کم داره مگه؟

خودتون میتونین واکنشی که نشون داد رو حدس بزنید دیگه؟
 

 

نزد من اگر میایید با ماسک بیایید که سرما نخورید:|

سرما خوردم عین سگگگگگگگ:(

 

+وقتایی که سرما میخورم قیافمو دوس دارم:|

اسکلم نه؟

++یبار یجایی بودیم بعد من خیلییی بد سرما خورده بودم

همونجور که چهارمین دستمال رو داشتم ردیف میکردم که بینیمو پاک کنم و هی به کارام میرسیدم و عطسه میکردم یهو سرمو آوردم بالا دیدم نیم ساعته اونور وایساده و داره نگام میکنه:|

اونم که دید فهمیدم خندید و رفتتتتتتتت

ینییییی حسی که اون لحظه داشتم رو تصور کنید دیگه:(

مردم طرفشون اونارو در حال ناز کردن و عشوه ریختن میبینه واسه ما در حال فین فین و عطسه:|

+++نه که خیلی بلدم عشوه بریزم واسه همینه

چی بگم هرچی بگم پیش ما و این شانس کمه:d

مهمون داریم ولی ی مشکلی پیش اومده گاز منطقه ی مارو قطع کردن تا 3/4 بعد از ظهر طول میکشه که اوکی شه:|

 

غذا ها هم نصفه رو گاز مونده...

چه شانس قشنگی نه؟

+تازه بنده های خدا از ی استان دیگه اومدن و مهمونن اگه خودی بودن میشد ی کاری کرد:d

++اینجا یزدی داریم؟من عاااشق لهجشونم ینییی چقدر جیگره آخه*_*

آهنگ وب

آهنگ خالکوبی هنگامه چرا اینقدر لعنتیه

 

خیلی حرف دله

قلبم یجوری شد اصن...

من خودم حالم بده این آهنگ جوریه که هرلحظه انگار بغضم میخواد بشکنه و بلند بلند گریه کنم بغضای چندوقتمو:))

 

 

بعد نوشت:از تنها بودنم استفاده کردم و تا جایی که تونستم  گریه کردم:)صورتم سرخ شده...

هنوزم میخوام بشینم ی گوشه و فقط زاااار بزنم تا یکمی آروم بشم ولی میدونم اگه مامانم با این وضع ببینتم دلش میگیره و شب نمیتونه بخوابه از غصه...

چه گناهیی کرده که مادر من شده؟غم و غصه هام واسه خودمه فقط خوشحالیام همش واسه اون:)

من قویم:)از این شرایط گوه میام بیرون بالاخره

 

همین

خواستم تو این حال بد بگم دلم براااش تنگ شده...

 

ازش متنفررررم ولی فکر و خیالش داره دیوونم میکنه-_-

چرا؟

چون دارم چرت میگم و ازش متفر نیستم و برعکس...:)