I hate that I want you
این چندوقته خیلی درگیرم
هی از این شهر به اون شهر و کلی کار و دغدغه
اگه ی وقت آزاد هم بمونه با رفیقام میرم بیرون که یکم حال و هوام عوض بشه
وقت زیادی برای مجازی نمیمونه
الانم کلی کار دارم
ولی اینقدر حالم بده که نمیتونم کاری کنم و حس کردم نیاز دارم بنویسم
اما حالا که اومدم بلاگفا چیزی واسه نوشتن به ذهنم نمیرسه
میدونید؟
ب ی حال گندی رسیدم که هم حاااااااااااااالم ازش بهم میخوره و هم همچنان دوستش دارم
هم دوست دارم فراموشش کنم هم به دوست داشتنش عادت کردم
الکی که نیس...
عشق یکی دوروزه هم نیس
5 ساااااااله:))
بازم تکرار میکنم که با همه ی عشقی که بهش دارم ازش متنفرم:)))
چه بدبختی دااارم من
میدونید دلم چی میخواد؟
اینکه جمع کنم برم ی جایی که هییییییییییییییییییییییچ آدمی نباشه
آخ که چقدر خوبه!!
فقط خودم و خودم دریا و جنگل و...:d
دیگه نه کسی دلمو میشکونه نه کسی بهم خیانت میکنه نه کسی اذیتم میکنه نه به کسی وابسته میشم نه دورویی هس نه دروغ نه ریا نه کوفت نه زهرمار...
و اینکه خودمم کسی رو اذیت نمیکنم که بعدش بخوام عذاب وجدان بگیرم
بیشتر از نصف مشکلات حل میشداااا
واهااای چقدر زندگی قشنگ میشد:(
ببخشید که کامنتا رو تایید نکردم...
علاوه بر اینکه در بی حوصله ترین حالت ممکنم کلی هم کار سرم ریخته:((
ولی قلب قلب قلب