میخوام دیگه بهش فکر نکنم...
البته نمیشه اصناااا:)
همیشه یکی اسمشو تو ذهنم داره داااد میزنه و خاطره هامون و قیافشو و اون لبخنداش و نگاهی که عاشقشم رو میاره جلو چشمم!!
ولییییی من میخواااام که بهش فکر نکنم حالا بشه یا نشه!!
من خودمو میشناسم این که بخوام احساسمو بهش اعتراف کنم غیرممکنه و اگر هم ممکن بود شرایطی که هست غیر ممکنش میکنه پس این گزینه رد میشه:))
گزینه های دیگه میشه و صبر و فراموش کردن و یا رفتن تو یه رابطه ی دیگه برای فراموش کردن و ساختن احساس جدید...
گزینه ی سوم بچگانه ترین و احمقانه ترین تصمیمه و من هنوز اونقدر به جنون نرسیدم که بخوام همچین کاری کنم
گزینه دوم هم فقط در حد گزینه است و واقعاااا با این شرایطی که من دارم اصن امکان پذیر نیست!
پس میمونه گزینه اول که خب اوکیه فعلا صبر میکنم ولی سعی میکنم که کمتر بهش فکر کنم و اهمیت بدم و از الان به خودم حتی آمادگی ازدواجش رو هم بدم که یوقت داغون نشم:))
اگرررر یه وقتی خواستم برم تو یه رابطه ای مطمئنم از رو لج و لجبازی نیس...
و هیچوقته هیچوقت آدم خیانت نیستم و وقتی رفتم تو یه رابطه این آدم رو از ذهنم خط میزنم حتی اگه قلبم خودشو تیکه و پاره کنه دیگه جایی برای اون تو زندگی من نیست:))
پس امیدوارم وقتی برنگرده که دیگه دیر شده باشه...
به دور از کلیشه به جمله ی:خیلی زود دیر میشه!شدیدا اعتقاد دارم:))