نمیخوام اینو بگم

نمیخوام بگم واقعا

ولی تنها کسی که تو این شرایط عنم میتونه حالمو خوب کنه اونه!

فقط و فقط اون میتونه نه هیچکسسسسسسسسسسسسسسس دیگه

اما باید باور کنم که تموم شده...

دیگه اونی وجود نداره که حتی اگه من تو بدترین شرایط ممکن باشم و همه ی دردای عالم ریخته باشه سرم بازم با حرفاش آروم بشم!

میدونم باید قبول کنم

ولی بازم نمیشه

خیلی بهش احتیاج دارم خیلیییی

متاسفم که اینو میگم

اما همه ی این حال بد و مشکلاتم ی طرف

دلتنگیم برای اونم ی طرف دیگه

عیب نداره

اینکه میبینم اوضاعش خوبه و حالش خوبه یکم آرومم میکنه

میدونم باید گفت خوش به حال دوس دخترش و به من ربطی نداره

میدونم این خیلی عجیبه برای منی که همیشه جمله ی:*دیگی که برای من نمیجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه*رو میگفتم...

ولیییی من از اینکه حالش خوبه راضیم و دست خودم نیس واقعا

وقتی حال خوبشو از دور میبینم کلی آرامش میریزه تو وجودم که ببین حالش خوبه!ببین آرومه...ببین مشکلی نداره ببین هیچ غمی تو چشاش نیس دیگه نگرانش نباش

البته منکر اون بغضی که بخاطر دلتنگی داره خفم میکنه هم نمیشم:)))

و من از این موضوع و از اینکه این حجم عشق هنوز وجود داره و بازم چندماهی فقط داشتم خودمو گول میزدم متنفررررررررررررررم:)))

+میدونم که این عشق قرار نیس دست از سرم برداره پس دیگه خودمو اذیت نمیکنم تا فراموشش کنم

من تسلیمم:))

هر راهی رو امتحان کردم برای فراموشیش

از تلقین هم تا دلت بخواد استفاده کردم

اما نمیشه!

پس دیگه بیخیال