امروز یکی از بچه ها ی چیزی برام فرستاد و دیدم عکس پروفایلش با توئه،باورم نمیشد که بعد دیدن عکست دیگه قلبم تند تند نمیزنه،دیگه قربونت نمیرم و پر نمیشم از عشق و دوست داشتن و دلم برات تنگ نمیشه:))

ولی خوشحال نشدم میدونی چرا؟

شاید دیگه عاشقت نباشم ولی تو تموم احساسات خوبمو ازم گرفتی...

شاید دیگه دلم نلرزه ولی ی غم وحشتناکی رو تو وجودم حس میکنم و دلم میخواد پیشم باشی و هر دق و دلی ازت دارم رو تو صورتت داد بزنم

انگار ی تیکه از قلبم درد میکنه!همه ی اون بغض ها و غم ها و درد ها حالا با نفرت قاطی شدن و وقتی کوچیکترین نشونه ای ازت میبینم سر باز میکنن

حالم ازت بهم میخوره

واقعااااااااا حالم ازت بهم میخوره:))))))

ولی متنفرم از اینکه باید وانمود کنم که هیچ مشکلی باهات ندارم و همه چی اوکیه...

+حتی بخاطر اینکه از تو نوشتم حالت تهوع گرفتم!

ولی خواستم اینم باشه...