اگه یروزی دخترم عاشق شد بهش یاد میدم از عشق نترسه!

 

میگم در کنار منطق به احساساتش هم اهمیت بده

بهش یاد میدم عشق ربطی به موفقیت و کارش نداره و چیز بدی نیس

بهش میگم اگه آدمش آدم درستی باشه هییییییچ عیبی نداره و خودشو عذاب نده

مادر من خیلی مادر خوبیه و نسبت به اطرافیان روشن فکر تره ولیییی همیشه من رو از عشق ترسوند:))

همیشه بهم گفت با عقلت تصمیم بگیر تا دلت رو نشکونن

همیشه بهم گفت عشق باعث میشه از زندگیت ببری و به هدفت نرسی

همیشه بهم گفت عشق اولویت نداره و باید به عنوان آخرین چیز بهش فکر کنی

همیشه بهم گفت همه میخوان ازت سوءاستفاده کنن و حواست به خودت باشه

همیشه بهم گفت حتی ی لحظه هم فکر نکن که بخوای عشق رو به غرورت ترجیح بدی و هیچ آدمی ارزشش رو نداره

و من با این حرفا بزرگ شدم و بزرگ ترررر:))

با همون وحشتی که از عشق داشتم عاشق شدم!!

و ترسیدم:)

نخواستم قبول کنم این عشقو

خودم رو گناهکار میدونستم

عشق رو یک حس مزاحم میدونستم و شخص مورد علاقمو ی مانع برای زندگیم

و این شد حال و روز الانم:))