گفتم که میرم تهران؟پر از دلشوره ام از اینکه برم یا نه...

 

حالا از بحث اینکه نمیخوام اونو ببینم بگذریم...

دلایل مهمتری دارم که منو گیج میکنه که کدوم تصمیم درسته؟رفتن یا نرفتن؟

به فال اعتقاد زیادی ندارم و از اونطرف هم خیلی بی اعتقاد نیستم که بگم چرته

خنثی ام:)

دیشب یهو دیوان حافظ رو باز کردم و گفتم شاید این ی چیزی بگه که دلم آروم بگیره...

ایشونم فرمودن:پاداش صبر و استقامت تو، رسیدن به مقصود و مراد دلت است. مشکلاتی به وجود آمده که دلیلش غفلت خودت و دوستان نه چندان مورد اطمینان تو بوده است. هرکس را محرم اسرار خود قرار نده. با تأمل و تعمق در کارها به پیروزی خواهی رسید.

+

ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

 

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

 

++فقط نفهمیدم این یعنی رفتنم درسته یا غلط؟:)