من آمدم:)))

 

دیشب داشتم به دوستم میگفتم که با این حجم از کاری که دارم و دغدغه های فکری و اینا حس میکنم مخم داره از جاش در میاد-_-
دوستمم میگفت یکی دوماه تحمل کن بعدش حال میکنی بخاطر کارایی که کردی و منم خستهههه فقط گوش میدادم
اصن اعصاب نمونده برام اینقدر که ذهنم درگیره...
خداییش من اگه پسر بودم خودمو نمیگرفتم
یهو این جمله به ذهنم رسید:/
چیهه آخه اینقدر درگیر و بی اعصاب
اتفاقا دیشب داشتم با دوستم راجب این حرف میزدیم که ازدواج با همکار بهتره یا یکی که کلا فرق داره و اصن تو کار و بار ما نیس
بعد به این نتیجه رسیدیم حال خوب با اونیه که تو فاز کار ما نیس ولی پیشرفت با اونیه که همکاره:))
(هرچند اسمشون همکار نیس ولی از اونجایی که نگفتم کارم چیه اینجوری گفتم)
بعد ازدواج هارو به دو قسمت کاری و حالی تقسیم کردیم
ولی بعدش بهش گفتم اینقدر هم فکر نکن که کدوم بهتره اول وایسا یکی بخوره تو سرش که بخواد بیاد بگیرتت بعد تصمیم بگیر
فقط نمیدونم چرا اونقدررر فحش داد:/
بی شوهری فشار آورده