سر شب که تو اتاق بودم حس میکردم هواش یجوریه ولی خب اهمیت ندادم و ی چند تا فیلم دانلود کرده بودم ریختم تو فلش برم تو حال ببینم...

 

الانم میخواستم برم تو اتاق دیدم لوله ی بخاری جدا شده:))

حالا فهمیدم چرا تو اتاق حالم داشت بد میشد:))

کافی بود نفهمم که تا صبح بی هیچ سر و صدایی بمیرم و تاماااام...

همون لحظه یاد دعای بعد از ظهرم افتادم که با جدیت تمام آرزوی مرگ کردم برای خودم:))

کاش خدا همینقدر که این دعامو زود شنید و داشت مستجاب میکرد،به بقیه دعا هام هم همینقدر توجه میکرد!!

ولی خب حس کردم ی اخطار بود که:تو که جرات مردن رو نداری غلط میکنی فاز برمیداری که از دعاها کنی:||