یعنی من حق ندارم وقتی حالم بده ادای دخترهای خوشحال رو درنیارم الکی؟حداقل واسه یبار؟
یبار وقتی که داشتم داغون میشدم از غم رفته بودم تو خودم حالا همین رفیقم یا حتی همون مامان خانوم هی میکوبن تو سرم که تو آدم بی حوصله ای هستی و اصلا به درد خوش گذروندن نمیخوری و اینا...
یذره درک کردن خوبه نیست؟
من واقعا احتیاج به مستقل شدن دارم دیگه دیوونه شدم از دستشون...
باز خوبه ی چند روز میرم  از اینجا آروم میگیرم حداقل...
همینا باعث شدن که من از خودم متنفر باشم و همیشه حس کنم که اصلا آدم دوست داشتنی نیستم و چرا دیگران باید باهام رفیق باشن؟همه اداشونه...
همشون پر از اخلاق های گندن...ولی تا ی رفتاری ازم میبینن که دوست ندارن هی میکوبن تو سرم و هی تیکه میندازن و هی میگن ولی تو اصن اون آدمی که نشون میدی نیستیاااا خیلی اخلاق هات با این شخصیت خوبی که نشون میدی فرق داره!!
شما شعور ندارید آخه؟
من چرا همیشه باید خوشحال و شاد باشم؟مگه نفهمم؟مگه درد و غم ندارم؟مگه زندگی ندارم؟
اونوقت چه کسایی هم این حرفا رو میزنن بهم...اونایی که خودشون پر از مشکل اخلاقین ولی یبار هم به روشون نیاوردم اونوقت خودشون...
حالم از خودم و دور و بریام و این زندگی نکبت بهم میخوره...
خسته شدم بخداااا
حس میکنم همه ازم متنفرن...حس میکنم اگه نباشم بهتره!
دلم رو شکوندن همشون:))
وقتی حالشون بد بود چقدر سعی کردم حالشونو خوب کنم و حالا همینا....