خوشحال و غمگین!
رفیقم بالاخره زایمان کرد
امروز صبح!
و من ی شهر دیگم و دلم پر میکشه واسه بچش*_*
قربونت بره خاله*__*
+خیلی خوشحالم براشاااااااا
ولی قلبم هم داره اتیش میگیره...
اگه خواهرش الان زنده بود خیلی خوشحال بود خیلییییییی
رفیقی که سه سال پیش کم آورد و مرگ رو ترجیح داد:))))
از همه ادما متنفرم الان
از عالم و ادم متنفرممممم
از مردمی متنفرم که بخاطر حرفاشون رفیقم اینقدر زجر کشید و هیچکی پشتش نموند
از همه
از همهههههههههههه
من که دق کردم برای اون حال بدت و پایان تلخت و هیچوقتم آروم نمیشه دلم...
خودشو راحت کرد از این زندگی
ولی داغی گذاشت رو قلبم که بعد از سه ساللللللللللل هنوز تازه است:)
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 11:10 توسط لبخند