ی نفرت عجیبی نسبت به پسرای دورم پیدا کردم و دست خودم نیس:|

 

حتی کسی که قبلا برام با شخصیت ترین بود و هنوزم هست

بازم ازش بدم میاد:|||||

از ی طرفم حس میکنم رفیقم ی چرتی پشتم گفته جلوی همشون و الان عین سگ میترسه که لو بره

چون این سری که تهران دیدمش نا خودآگاه ی چیزایی از دهنش در رفت و بعد هرچی ازش میپرسیدم داشت میپیچوند و نمیگفت

پسرا هم یک کوچولو عجیب شده رفتارشون

این رفیقم همونیه که جدیدا با دوس دختر عنتربرقی رفیق فاب شده

خاک تو سرم کنن که اسم اینارو گذاشتم رفیق:|

مطمئنم اگه همه راز هامو نگفته باشه حداقل نصف راز هامو به اون بی خاصیت گفته

عاقا پسرا چیهههههه

من از هرچی آدمه دورم،حالم داره بهم میخوره

یکی بیاد اینارو از زندگیم شوت کنه بیرون من یکم نفس بکشم

نمیشه؟-_-

حال بهم زنایِ نفرت انگیزِ سوءاستفاده گرِ بی خاصیتِ بیشعورِ مزخرفِ نامرد

تف تو روتوووووووون